بررسي بازي Heaven"s Vault, سالها پيش، اينديانا جونز به دانشجويي که نظرش را در مورد اينکه چگونه ميتواند باستانشناس بهتري باشد پرسيد، جواب داد “از کتابخانه برو بيرون!”. در مدتي که مشغول تجربه بازي Heaven’s Vault بودم، چند باري از خودم پرسيدم آيا براي Aliyah، نقش اصلي HV، هم اين پيشنهاد ايندي کارساز است يا خير؟ در دنياي HV تضاد طبقاتي، عدم اعتماد به افراد خارجي، تقابل باورهاي سنتي با واقعيات و … بيداد ميکند و «عاليا» هم به دليل شرايط خاص بزرگ شدنش نميتواند هيچ گوشهاي از اين دنياي بزرگ را خانه خود بنامد. HV نه تنها شبيه آثار قبلي استوديوي Inkle نيست بلکه تا به امروز هيچ چيزي شبيه آن در عالم بازيهاي ويدئويي عرضه نشده است، پس با بررسي يکي از خاصترين عناوين موجود همراه باشيد.
داستان Heaven’s Vault با درخواست رياست دانشگاه Iox، پرفسور Myari که رابطهاي مادرانه ولي در عين حال سرد با عاليا دارد، مبني بر يافتن يکي از محققان دانشگاه شروع ميشود. در اين راه به پيشنهاد اجباري پرفسور «ماياري»، رباتي با عاليا همراه ميشود که به دليل اينکه ششمين رباتيست که براي کارهاي تحقيقاتي در اختيار او قرار داده شده، 6 نامگذاري ميشود و از اينجا ماجراجويي پر پيچ و خم عاليا و 6 براي پيدا کردن محقق گم شده آغاز ميشود اما بسته به انتخابهاي گيمر، ممکن است به کشف گذشته فراموش شده دنيا و پا گذاشتن در سرزمين خدايان منتهي شود!
چنين داستاني براي ژانر ماجرايي چيز تازهاي محسوب نميشود و حتي در عنواني مثل Syberia هم يک روبات با يک شخصيت زن از سرزمين به سرزمين ديگر سفر ميکردند تا به هدفي نهايي که در ابتداي داستان پيش روي آنها گذشته شده بود، دست يابند. از نظر ساختار ظاهري داستان Heaven’s Vault دقيقاً همين راه ميرود و عاليا به همراه 6 به سرزمينهاي مختلفي سفر ميکنند تا با پيدا کردن سرنخهاي تازه، هر چه زودتر محقق گمشدهاي که حضورش تمامي اين سرزمينها را به هم متصل کرده را پيدا کنند اما غيرخطي بودن روايت و آزادي عملي که در سفر به نقاط مختلف وجود دارد به همراه شغل خاص قهرمان داستان و ساختار پيچيده و عميق دنياي بازي، باعث شده تا با اثري خاص و متفاوت رو به رو باشيم.
هر چند که Heaven’s Vault از نظر چند شاخگي خط داستاني و گستردگي رويدادها به پاي عناوين قبلي Inkle نميرسد، اما آزادي عملي که در پيشبرد داستان و چک کردن سرنخهاي مختلف وجود دارد، باز هم سطح بالايي از تجربه مسيرهاي داستاني مختلف را در اختيار مخاطب قرار داده است. به طور مثال در همان اوايل داستان، به علت عدم توجه کافي به نقشه بازي، احساس کردم که به بنبست خوردم و ماجراجويي من با اين خط داستاني به پايان رسيده است. بعد از بازگشت به نقطه شروع داستان و اعلام اين مسئله به پرفسور ماياري که ادامه اين جستجو بيفايده است، 6 ناگهان گفت که سرنخي به دست آمده که ما آن را بررسي نکرديم و اين نکته باعث شده ماياري اطلاعات جديدي را در اختيار عاليا بگذارد که ابتداي امر از گفتن آنها خودداري کرده بود! اين سفر ناخواسته و اشتباه باعث شد تا من متوجه جنبههاي خاصي از پسزمينه مأموريت محول شده بشوم که در صورت پيگيري دقيق سرنخهاي اصلي، احتمالاً تا پايان داستان به آنها پي نميبردم.
در کنار روايت کلي، جهاني که داستان در آن اتفاق ميافتد بسيار پيچيدهتر از چيزيست که قبل از تجربه آن انتظارش را داشتم. هر سرزميني که در گوشهاي از اين دنيا قرار دارد، مردماني خاص با فرهنگ و روحيات خاص خودش را دارد، در بعضي از آنها مردمي را ميبينيم که خودشان را کاملاً برتر از ديگر سرزمينها ميبينند و در سرزمين ديگري، مردمي کولي مسلک را مشاهده ميکنيم که سبک زندگي و باورهاي مردم سرزمين ديگر برايشان خندهدار به نظر ميرسد و زندگي را در لذتهاي گذرا و با هم بودن، ميبينند. با توجه به اينکه هسته اصلي گيمپلي بر پايه باستانشناسي استوار است، ساخت دنيا به گونهاي بوده که بناها و اشيا مختلف سير تاريخي گستردهاي را پوشش دهند، انگار که واقعاً اين دنيا يک دنياي واقعي با پيشينهاي تاريخي و ملموس است.
همانطور که گفتم گيمپلي Heaven’s Vault بر باستانشناسي و کشف گذشته دنياي Nebula بنا شده و با تاکيد بر کشف يک زبان کهن، با ساختاري رو به رو هستيم که مانند آن را تا به امروز نديده بوديم. معماهاي بازي همگي براساس پيدا کردن اشيا و سنگنوشتهها و رمزگشايي حقايق موجود در آنها، طراحي شدهاند. با کشف هر چيزي که نوشتهاي روي آن وجود دارد، پازلي در مقابل گيمر قرار ميگيرد که بايد براي هر تصويري که از الفباي خاص خط کهن تشکيل شده، از ميان گزينههايي محدود، واژه مناسب را انتخاب کرده تا به عبارت معناداري برسيم. هر عبارتي که سر هم ميکنيم، راهگشاي رسيدن به معاني کلمات بعدي ميشود و در صورت انجام انتخابهاي نامناسب زياد، در ميانه راه براي کشف معاني جديد به مشکل برخورده و بايد به کلمات قبلي برگرديم و در معاني آنها تجديد نظر کنيم تا به کلماتِ معادلِ درست، دست يابيم. راهنمايي چنداني هم در ساختار گيمپلي در نظر گرفته نشده و بار بسيار زيادي بر هوشمندي مخاطب قرار دارد.
اين گيمپلي خاص و جذاب با وجود مکانيک مرکزي جذاب و لذتبخشي که دارد، در بقيه بخشها مشکلات بسيار زيادي دارد. جا به جايي در محيطها، به دليل کنترل عجيب و غريبي که در نظر گرفته شده راحت نيست و تغيير ناگهاني زواياي دوربين گاهي صحنههاي مختلف را غيرقابل ديدن و به دنبال آن دسترسي به برخي مناطق را سخت ميکند. براي جا به جايي در بين سرزمينها بايد به وسيله کشتي پرنده عاليا، از طريق رودخانه آسماني و يخ زده ميان آنها حرکت کنيم که به جز جذابيت بصري، هيچ نکته مثبتي ندارند و سازندگان صرفاً براي ارائه ديالوگهاي توضيح دهنده، از اين لحظات استفاده کردهاند. اين مکانيک سفرهاي بين سيارهاي، بيش از هر چيزي يادآور بخشهاي Gummiship سري Kingdom Hearts است با اين تفاوت که حتي از آنها هم ضعيفتر از آب درآمده است!
در هر دو بخش طراحي صوتي و بصري Heaven’s Vault، يک بخش زيبا در کنار يک بخش نااميد کننده قرار گرفته است که بخش نااميد کننده کيفيت بخش ديگر را تا حدودي زير سؤال برده است. مشکل بزرگ بخش بصري، در طراحي شخصيتها خودش نشان ميدهد که تقريباً تمام شخصيتها از هر گونه زيبايي ظاهري کلي يا ظرافت طراحي بري هستند و نوع خاص انيميشنهاي متحرک سازي استفاده شده، حالتي سکتهاي به حرکت شخصيتهاي مختلف داده است. محيطها و مناظر گوشه و کنار دنياي «نبيولا»، به زيباترين شکل ممکن طراحي شده و هر قسمت هويت و معماري خاص خودش را دارد. در کنار اينکه HV حکم يک اثر علمي-تخيلي را دارد، طراحي آن به گونهايست که طراحيهاي سنتي مانند ساختمانهاي گِلي با سقفهاي کروي را در کنار مجسمههاي آوانگارد قرار داده و دنيايي را خلق کرده که در فضايي ما بين گذشته و آينده سير ميکند.
درباره این سایت